داستان عشق


شیوانا با دوتن از شاگردانش همراه کاروانی به شهری دور می رفتند. با توجه به مسافت طولانی راه و دوری مقصد ،

طبیعی بود که بسیاری از مردان کاروان بدون همسرانشان و تنها سفر می کردند و وقتی به استراحتگاهی می رسیدند

بعضی از مردان پی خوشگذرانی می رفتند.

همسفران نزدیک شیوانا و شاگردانش دو مرد تاجر بودند که هر دو اهل دهکده شیوانا بودند. یکی از مردان همیشه برای

عیش و خوشگذرانی از بقیه جدا می شد. اما آن دیگری همراه شیوانا و شاگردانش و بسیاری دیگر از کاروانیان از گروه

جدا نمی شد. یک روز در حین پیاده روی یکی , از شاگردان شیوانا از او سوالی در مورد معنای واقعی عشق پرسید.

همسفر خوشگذران این سوال را شنید و خود را علاقه مند نشان داد و گفت:” عشق یعنی برخورد من با زندگی! تجربه

های شیرین زندگی را برخودم حرام نمی کنم. همسرم که در دهکده از کارهای من خبر ندارد. تازه اگر هم توسط شما یا

بقیه خبردار شد با خرید هدیه ای او را راضی به چشم پوشی می کنم. به هر صورت وقتی که به دهکده برگردم او چاره

ای جز بخشیدن من ندارد. بنابراین من از هیچ تجربه لذت بخشی خودم را محروم نکردم و هم با خرید هدایای فراوان

عشق همسرم را حفظ کردم. این می شود معنای واقعی عشق!” 


موضوعات مرتبط: داستان ، ،
برچسب‌ها: شیوانا , نوشته , عاشقانه , عشقولانه , دل , عاشقي , عاشقانه ها , دوست , گريه , اشک , دلتنگي , زيبا , عکس , دکلمه , متن , متن عاشقانه , عکس , داستان عشق , معنای واقعی عشق ,

تاريخ : چهار شنبه 28 دی 1390 | 17:45 | نویسنده : محمد |

در یک چهارراه، که آدرسش اهمیتی ندارد

یک دختر، که اسمش را کاری نداریم


به چراغ قرمز عابر پیاده رسید


و ایستاد


و منتظر ماند


و نرفت


مردانی، که به سطح تحصیلاتشان کاری نداریم


از کنار دختر، که لباسش در قصه ما نقشی ندارد


به خیابانی، که تعداد ماشین هایش را بیخیال می شویم


وارد می شدند


و چراغ قرمز بود


و ترافیک بود


و کسی نمی ایستاد


یک انگشت توهین آمیز


چند آرنج خشن


چند صد کلمهی تحقیر کننده


با پیکر دختر برخورد کرد


از میهنی، که اسمش را نمی بریم


از مردمی، که نامهایشان را فراموش می کنیم


از دینی، که نقشش را در این حادثه انکار می کنیم


دخترک بیزار بود‬


موضوعات مرتبط: داستان ، ،
برچسب‌ها: دخترک , بیذار , بود , جملات , عاشقانه , جملات عاشقانه , نوشته , دل , دکلمه , داستان , عشقولانه , عشق , داستان عشق ,

تاريخ : شنبه 17 دی 1390 | 16:3 | نویسنده : محمد |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 17 صفحه بعد
.: Weblog Themes By BlackSkin :.